شاهین ناصری شاهد شکنجه نوید افکاری در زندان کشته شد


 

📌‏پارسال که  شاهین ناصری⁩ به دادسرای جرائم امنیتی رفته بود تا درباره شکنجه‌  نوید افکاری⁩ شهادت بدهد، بازپرس تهدیدش میکند چنان بلائی سرت بیاورم که ذوب شوی! حالا او درسلول انفرادی  زندان فشافویه کشته شده...

📌برادر شاهین ناصری در گفت‌وگو با سازمان حقوق بشر ایران مرگ وی را تایید کرده و گفته: «دوستانش خبر کشته شدن او در سلول انفرادی را به ما دادند ولی هنوز هیچ مسوولی با ما تماس نگرفته.»

📌بر اساس گزارش سازمان  حقوق بشر ایران، شاهین ناصری چندی پیش به سلول انفرادی زندان تهران بزرگ منتقل شده بود. او پس از این که درخصوص شکنجه نوید افکاری شهادت داده بود، به زندان تهران بزرگ تبعید شد و از مدتی پیش در سلول انفرادی به‌سر می‌برد.

📌یک منبع مطلع در باره این رویداد به سازمان حقوق بشر ایران گفته: «من جسد شاهین ناصری را در بهداری زندان دیدم. او بارها در خصوص شکنجه شدن نوید افکاری و  اعتراف اجباری او اطلاع رسانی کرده بود؛ درباره این که شاهد شکنجه نوید افکاری بود و بارها به همین دلیل به سلول انفرادی منتقل شده بود. چندی پیش که مصادف با سالگرد اعدام نوید افکاری بود، او را از بند به مکان نامعلومی منتقل کردند و ما فکر می‌کردیم که به بند ۲۰۹ اوین منتقل شده. ولی امروز فهمیدیم که در سلول‌ انفرادی زندان تهران بزرگ بوده تا از تماس تلفنی محروم باشد و نتواند با خبرگزاری‌ها مصاحبه کند. احتمال دارد سازمان زندان‌ها بخواهد مرگ وی را خودکشی اعلام کند. ولی آقای ناصری نه فرد افسرده‌ای بود و نه فردی که مشکل روحی داشته باشد که بخواهد خودکشی کند. زن و بچه دار بود و به آینده‌اش امیدوار. هیچ بیماری خاصی هم نداشت که بخواهد به خاطر بیماری فوت کند.»

📌شاهین ناصری در روز ۹ آبان ۱۳۹۸ با نوشتن نامه‌ای رسمی و ثبت‌شده از زندان شهادت داده بود که شخصا در آگاهی شیراز شاهد شکنجه نوید افکاری بوده.

شاهین ناصری در فایل صوتی شهریور سال ۱۳۹۹ گفته بود که به طور اتفاقی شاهد  شکنجه نوید افکاری در اداره آگاهی برای اعتراف به قتل بوده است.

شاهین ناصری در این فایل صوتی می‌گوید: «یک روز در آگاهی در راهرو صدای داد و بیداد و التماس شنیدم. سروان همراهم از من خواست که در راهرو بایستم تا او برگردد. رفت در یک اتاق را باز کرد. من هم از روی کنجکاوی رفتم ببینم چه خبر است. دیدم دو نفر لباس شخصی در یک اتاقی با فحاشی و باتوم و لوله نوید را با بی‌رحمی تمام کتک می‌زنند. به او می‌گفتند هر چی ما می‌گوییم، درست است. چیزهایی که می‌گوییم، می‌نویسی یا نه؟ نوید هم التماس می‌کرد نزنید، من کاری نکرده‌ام. دست‌هایش را هم می‌آورد روی سرش. یکی از مامورهایی که بعدا فهمیدم اسمش عباسی است، چنان کوبید روی دستش که نوید ضجه بلندی زد و از حال رفت.»

او گفته بود سه بار در سه دادسرا و به شکل کتبی و شفاهی شهادت داده اما شهادت او مورد توجه دادگاه قرار نگرفته است.


نظرات